بابل ما
کارگردان: آلخاندرو گنزالس ایناریتو
نویسنده فیلمنامه: گیلرمو آریاگا
موسیقی: گوستاو سانتااُلالا
بازیگران: برادپیت، کیت بلانشت، محمد اخزم، آدریانا بارازا، گائل گارسیا برنال
اسلحه ای به رسم سپاس هدیه داده می شود. برای محافظت از گوسفندان گله در مقابل شغال ها خریداری می شود. از سر سهل انگاری اسباب بازی بچه ها می شود. تیری بی هدف شلیک می شود و فاجعه ای شکل می گیرد
زن و شوهری آمریکایی بچه ها را پیش دایه مهربانشان گذاشته اند. آنها برای سفری توریستی به مراکش رفته اند و قرار است در روز مشخصی برگردند تا دایه بتواند برای عروسی پسرش به مکزیک برود. اما زن در جاده ای کویری در مراکش هدف گلوله ای بی هدف قرار می گیرد و مجبورند تا یافتن کمکی، او را به نزدیک ترین روستای کویری منتقل می کنند. همراهان زن و مرد آنها را رها می کنند. سفارت آمریکا به دنبال اهداف سیاسی خود و یافتن ردی از حملات تروریستیست و مرد تنها به دنبال راهی برای رساندن زن به بیمارستان. فاجعه ای در راه است
پیرزن مهربان مکزیکی، سالهاست که از زمان کودکی به عنوان دایه از دو بچه آمریکایی نگهداری می کند. او منتظر برگشتن پدر و مادر بچه ها از سفر است تا بعد از مدتها و برای عروسی پسرش به مکزیک برگردد. پدر و مادر در روز مقرر بر نمی گردند و او کسی را برای نگهداری بچه ها پیدا نمی کند، پس به همراه برادرزاده اش بچه ها را با خود به مکزیک می برد. اما در مسیر برگشت مرزبانان به آنها مشکوک می شوند، سوتفاهمی کوچک و فاجعه ای شکل می گیرد
دختر نوجوان کر و لال ژاپنی خسته از بی توجهی ها، کنار گذاشته شدن ها و سرخورده از خودکشی مادر به دنبال درک جدیدی از محیط اطراف، دوستان، پدر، روح و جسم خود است. پدر سالها پیش شکارچی بوده است و یادگارهای شکار او بر جای جای دیوار خانه نشسته اند. سر حیوانات، تفنگ ها و حتی عکسی از او و راهنمایش در سفری برای شکار به مراکش. پلیس هنوز در ارتباط با خودکشی مادر به پدر مشکوک است. صبح دو پلیس به در خانه می آیند و سراغ پدر را می گیرند اما او خانه نیست. شب، دختر که تصور می کند پلیس باز هم به دنبال سرنخ تازه ای می گردد، تصمیم می گیرد به بهانه توضیح در مورد خودکشی مادر پلیس جوان را به خانه بکشد. فاجعه ای می تواند در راه باشد
تورات، سفر پیدایش، فصل یازدهم، داستان بابل: در آغاز همه انسانها به یك زبان صحبت میكردند تا روزی كه نمرود پادشاه بابل تصمیم گرفت برج بلندی بسازد تا به جایگاه خدا دست پیدا کند. خداوند از این عمل به خشم آمد و عذابی نازل كرد که پس از آن سازندگان برج هر یك به زبانی صحبت كردند و دیگر حرف همدیگر را نفهمیدند. بعد برج را با طوفان بزرگی در هم ریخت و مردم بابل را در سراسر دنیا پراكنده كرد
بابل "ایناریتو" توصیفی امروزیست از اسطوره بابل که به عنوان نمادی برای بیان عدم درك متقابل، سوءتفاهم و پیچیدگی روابط در هنر و ادبیات استفاده می شود. بابل داستان ماست. آیینه جهان دیوانه، پیچیده و در هم گره خورده ما. بابل تصویر دنیای کج فهم، عجول، سهل انگار و تنهای ماست. دنیایی که حساسیت و پیچیدگی ابلهانه اش می تواند تاوان کوچکترین اشتباهات، سوءتفاهمات و چه بسا درستکاری ها را تا حد یک فاجعه بالا ببرد. بابل داستان هر روزه ماست. داستان سودای خدایی ما و عذابی که اینبار خود بر خود مقدر کرده ایم