Friday, August 25, 2006

(Freaky Friday) جمعه عجیب


نویسنده رمان: Mary Rodgers
نویسنده فیلمنامه: Heather Hach
کارگردان: Mark Waters
بازیگران: Jamie Lee Curtis, Lindsay Lohan
محصول والت دیزنی 2003

جمعه عجیب، داستان دختر نوجوانی است که با مادرش اختلاف نظر زیادی داره و همیشه با هم در حال بحث و جدل هستند و هیچکدوم نمی‌تونن دنیای دیگری رو بفهمن؛ ‌تا اینکه در یک روز جمعه عجیب و غریب، بنا به یه اتفاق جادویی بدن‌هاشون با هم عوض می‌شه و مجبور می‌شن به جای همدیگر زندگی کنن و این به هرکدوم درک بهتری از زندگی دیگری می‌ده.

هرچند که مخاطب اصلی فیلم رو باید نوجوانان به حساب آورد ولی دیگران هم فکر می‌کنم از دیدنش لذت ببرند. بازی‌ها قابل قبولند و فیلمنامه منطقی و روانه و پره از موقعیت‌ها و دیالوگ‌های خنده دار و بانمک.

من فیلم کمدی خیلی دوست دارم ولی متاسفانه بیشتر فیلم‌های کمدی آمریکایی زیاده از حد کلیشه‌ای، ‌کشدار، لوس، و غیرقابل تحمل‌اند. برای همین هم از دیدن جمعه عجیب که کاملا سرگرم‌کننده و خوش‌ساخته، خیلی ذوق کردم و بهم چسبید. دوست داشتید، امتحانش کنید.

Wednesday, August 16, 2006

The SpongeBob SquarePants Movie



کارگردان:
Stephen Hillenburg
نویسنده:
Stephen Hillenburg
صدا:
Tom Kenny, Clancy Brown, Rodger Bumpass, Bill Fagerbakke, Mr. Lawrence
محصول: 2004 امریکا
ژانر:
Adventure / Comedy / Animation / Family

نمیدونم تا چه حد طرفدار کارتونهای باب اسفنجی هستین. اگر که جوابتون مثبته این فیلمو حتما باید ببینین. اگر هم که داستانهاشو دنبال نمیکردین بد نیست که فیلمشو ببینین شاید طرفدارش بشین.
پلانکتون که همیشه به کسب و کار آقای خرچنگ حسودیش میشده و چشم ندید رونق رستورانشو داشته یه نقشة حسابی میکشه و تاج پادشاه نپتون رو میدزده. طبق نقشة پلانکتون و شواهد بجا مونده آقای خرچنگ متهم به دزدیدن تاج پادشاه نپتون میشده. ولی باب اسفنجی از جان گذشتگی بخرج میده و بهمراه پاتریک (ستارة دریایی) بخت برگشته مأمور میشه که طی یک سفر خطرناک و رعب آور تاج پادشاه نپتون رو برگردونه.
تنوع رنگ و استفادة طنزآمیز از جانوران دریایی طبق معمول جلوة دیگه ای به این فیلم کارتونی میده. خل بازیهای این دو تا دوست بخصوص پاتریک بیننده رو واقعا به خنده میندازه و تا به انتها مجذوب خودش میکنه.

Just Like Heaven




کارگردان:
Mark Waters
نویسنده:
Peter Tolan , Leslie Dixon
بازیگران:
Reese Witherspoon, Mark Ruffalo
محصول: 2005 امریکا
ژانر:
Romance / Comedy

اول بگم که اگه از فیلمهای رمانتیک و عاشقانه خوشتون نمیاد ممکنه این فیلم هم چنگی به دلتون نزنه. ولی میتونه ارزش یه بار دیدنو داشته باشه.
الیزابت (Reese Witherspoon) دکتریه که اینقدر خودشو درگیر کار و زندگی کرده که بندرت وقت تفریح و سرگرمی پیدا میکنه. تا اینکه در جریان یک تصادف روحش بین این دنیا و اون دنیا سرگردان میشه.
از اون طرف دیوید (Mark Ruffalo) که معلوم نیست چرا اینقدر پکره بعد از کلی دنبال خونه گشتن آپارتمان الیزابت رو که برای اجاره گذاشتن برای زندگی انتخاب میکنه. الیزابت که فکر میکنه زنده است از دیدن دیوید توی خونه اش عصبانی میشه و با ظاهر شدنهای وقت و بیوقتش تمام تلاششو میکنه که دیوید رو از خونه بیرون کنه. از طرف دیگه دیوید هم که قانع شده الیزابت یک روح سرگردانه سعی میکنه الیزابتو از خونه بندازه بیرون. بگو مگوهای دیوید و الیزابت سر اینکه این خونه مال کیه خنده دار و دوست داشتنیه.
داستان فیلم ساده و روانه و با همین سادگی و طنز بیننده رو سرگرم میکنه. البته اینم بگم که انتظار اتفاقات هیجان انگیز و غیر قابل پیش بینی رو هم نداشته باشین چون خود فیلمسازش هم فکر نمیکنم میخواسته یک اثر هنری فراموش نشدنی بجا بذاره.

Tuesday, August 15, 2006

جوجه کوچولو (Chicken Little)


کارگردان: Mark Dindal
داستان: Mark Dindal, Mark Kennedy
صدای جوجه کوچولو: Zach Braff
محصول دیزنی 2005

Chicken Little جوجه کوچولویی است که سابقه بدی برای خودش ایجاد کرده به این دلیل که هر از گاهی احساس می‌کند " تکه‌ای از آسمان داره می‌افته پایین" و زنگ خطر شهر رو به صدا درمی آورد و همه‌چیز را به هم می‌ریزد، ولی درآخر هیچ مدرکی برای اثبات حرفش ندارد. اهالی شهر فکر می‌کنند که Chicken Little دچار توهم و خیالبافی کودکانه است و پدرش هم از این بابت شرمنده و خجالت‌زده است. سرانجام موقعیتی پیش می‌آید که قهرمان کوچولو درستی ادعاهای خودش را اثبات کند: موجودات فضایی واقعا در خیال حمله به زمین هستند و باید سیاره رو نجات داد. Chicken Little سیاره را نجات می‌دهد و اعتماد و احترام پدرش و اهالی شهر را جلب می‌کند.

Chicken Little کارتون بامزه‌ای است و مسلما حوصله آدم از دیدنش سر نمی‌رود ولی نباید انتظار دیدن یک شاهکار انیمیشنی رو داشته باشید. با اینکه ایده‌های بانمک زیادی خرجش کرده‌اند اما داستان کلی فیلم منسجم و قابل باور نیست. انگار نویسنده داستان خودش هم داستانی را که می‌گفته باور نداشته و همین هم به بیننده منتقل می‌شه و این حس به آدم دست می‌ده که داره یه سری تکه‌های کارتونی کوتاه خنده‌دار نگاه می‌کنه، ‌نه یک فیلم بلند.
ضمنا فیلم در هدف‌گیری مخاطبان اصلی‌اش هم دچار مشکله. برعکس کارتون‌های کلاسیک دیزنی که هم بچه‌ها و هم بزرگ‌ها از دیدنشون لذت می‌برند، این کارتون نه درست و حسابی بچه‌ها را مخاطب قرار می‌دهد نه بزرگسالان را. خیلی از شوخی‌هایی که می‌بینیم مسلما از نظر بچه‌ها قابل درک و خنده‌دار نیست، ‌از طرفی قسمت‌هایی که به حمله موجودات فضایی مربوط می‌شود برای بزرگترها لوس و غیرجذاب است.

خلاصه اگر در زمره کارتون‌دوستان هستید، این فیلم رو هم ببینید، ولی به دیده اغماض. وگرنه ممکن است از دیزنی ناامید شوید.

Monday, August 14, 2006

بدون عشق همه نعش کشن

‫نمی دونم اجازه دارم یا نه ولی به هر حال من می خوام یه سنت شکنی کنم و راجع به یک فیلم ایرانی کمتر دیده شده‬ بنویسم. فیلمی که دوستش دارم و مجبورم کرد که حتماً ‫ برای پیشنهاد دادنش بنویسم.

از کنار هم می گذریم

نویسنده و کارگردان: ایرج کریمی
مدیر فیلمبرداری: کاظم شهبازی
موسیقی متن: پیمان یزدانیان
بازیگران: فریبا کامران، مهران رجبی، شاهرخ فروتنیان، نازنین فراهانی
سال ساخت: ۱۳۷۹ ‬


‫با امروز سه روز از دیدن فیلم می گذرد. در تمام این مدت هر وقت که سوار ماشین یا پیاده از کنار یک ماشین دیگر یا‬ ‫یک عابر می گذرم با خودم فکر می کنم: «الان از کنار چه کسی گذشتم؟ حالش چطور بود؟ به چه چیز فکر می کرد؟ و‬ از همه مهمتر اینکه کی و کجا قصه ی ما می تونه با هم یکی بشه؟ توی ماشین بغلی اون خانمه چرا پکره؟ شاید شوهرش‬ ‫بهش خیانت کرده یا اصلاً شوهرش مرده؟! نکنه بچه ش مریضه؟ کمکی از دست من بر می آد؟ اون پسره چطور؟ شاید با‬ ‫عشقش به هم زده؟ اون رانندهه چه حالی می کنه. از کارش راضیه؟ خسته نمی شه باید یه بند چشش به جاده باشه؟»‬ وقتی این همه سوال جالب بی جواب به ذهنم می آید با خودم می گویم: این همه آدم، این همه جاده، این همه قصه که می توانند بخشی از قصه زندگی من باشند بی آنکه بدانند و یا من نقشی در نمایش آنها بازی کنم، بی آنکه‬ بدانم. چقدر زیبا و گیج کننده. این جوری همه برای هم مهم خواهیم بود و این همان نکته ایست که 'از کنار هم‬ می گذریم' به دنبال بیان آن است.‬
‫فیلم تصویریست از یک مقطع مشترک از زمان و مکان که می توانست هر وقت دیگری و یا هر جای دیگری باشد. داستان‬ ‫یک سری آدم بی ربط که هر کدام سر در کار خویش، در جاده ای، بخشی هر چند کوتاه از زندگی را با هم همداستان می شوند. پدری‬ ‫با پسر بیمارش که دکترهای تهران هم جوابش کرده اند به شهر خود برمیگردد. زنی برای یافتن چرای خیانت همسرش ‬‫با معشوق او به سفر می رود. مردی که از زنش جدا شده و پسرهایش را به شمال می برد و راننده ای که در بچگی از‬ ‫امام رضا خواسته که راننده نعش کش شود. او حالا یک راننده نعش کش است و از زندگی لذت می برد.
تابلویی از‬ ‫موقعیت های متضاد و گیج کننده و به نظر من زیبا که در هر نمای بازی از زندگی قابل ترسیمند. از کنار هم می‬ گذریم قصه تقابل ماست با تضاد عمیق زندگی، چیزی شبیه به این شاید‬
‫کلاغی در ذهن من است‬
پاره سنگی در دستم‬
‫از خودم می ترسم‬

Friday, August 04, 2006

Play it to the bone


Play it to the Bone

نویسنده و کارگردان : ران شلتون
بازیگران : وودی هارلسون ، آنتونیو باندراس ، لولیتا داویدوویچ
محصول آمریکا (1999)


دو بوکسور که هرکدام در اوج افتخار ، بدنبال آخرین شکستشان ، سالهاست که از صحنه مسابقات قهرمانی کنار گذاشته شده اند ، برای یک مسابقه بزرگ به افتخار مایک تایسون ، خیلی سریع به لاس وگاس فراخوانده می شوند. این دو که در این مدت دوستان بسیار صمیمی برای هم شده اند ، پیروزی در این مسابقه را یک شانس دوباره برای بازگشت به دنیای بوکس و احیای افتخارات گذشته ، و مهمتر از همه ، بدست آوردن مجدد دل دوست دختر از دست رفتشان میبینند.
گریس ( Lolita Davidovich) دوست دختر فعلی سزار (Antonio Banderas) و سابق وینس (Woody Harrelson) این دو را با اتوموبیل خود به وگاس می برد.در واقع فیلم بیشتر در اتوموبیل گریس و با دیالوگهای بسیارجالب این سه نفر می گذرد.
شخصیت پردازی فیلم بسیار جالب است. بازی وودی هارلسون - مثل همیشه - گیرا و پر قدرت است ( بوکسوری که شدیدا به مسیح ایمان دارد و گاه و بیگاه او را می بیند) ولی باندراس و داویدوویچ در سایه بازی او قرار نگرفته اند و هرکدام نقش خود را به خوبی ایفا می کنند. داویدوویچ نقشی بسیار خاص و جالب دارد. دختری با آرزوهای خود که هر دو بوکسور را دوست داشته و به نوعی در زندگی هردو نقش حامی و -شاید تنها- انگیزه را دارد. صحنه مبارزه دو دوست نیز جالب و نفس گیر است. هر دو همدیگر را خیلی خوب می شناسند و از نقطه ضعف و قوت دیگری آگاهی دارند و دوستیشان به هیچ وجه مانع از آن نیست که همدیگر را تا سرحد مرگ نزنند ( نام فیلم هم گویای همین مطلب است)
No one hits as hard as your best friend