Eternal Sunshine of the Spotless Mind
کارگردان :مایکل گاندری نویسنده: چارلی کافمن
بازیگران : جیم کری ، کیت وینسلت ،الایجاه وود ،مارک روفالو
محصول 2004 آمریکا
در ابتداشاهد آشنایی ناگهانی و ظاهرا اتفاقی پسر( جیم کری) و دختر جوانی( کیت وینسلت) هستیم که با اصرارغیر عادی دختر بوجود می آید .پس از مدتی پسر جوان را میبینیم که سراغ دختر که صندوقدار یک فروشگاه است میرود تا هدیه روز ولنتاین را به او بدهد.اما دختر گویی کاملا پسر را فراموش کرده است.پسر درمانده و سرگردان متوجه میشود که دختر به خواست خود و توسط یک موسسه عجیب ، پسر و تمام خاطرات مربوط به اورا از حافظه خود پاک کرده است. پسر ( جوئل) ناامید و مستاصل تصمیم میگیرد تا وی نیز دختر را کاملا از یاد ببرد. لذا توسط دکتر و دستیارانش به خوابی یک شبه میرود تا طی آن شب همه خاطرات مربوط به دختر ( کلمانتین) را به یاد آورد تا خاطرات توسط دستیاران دکتر پاک شوند
در طول شب ،جوئل با یاد آوری خاطرات گذشته از تصمیم خود پشیمان می شود. اما او در بیهوشی بسر میبرد و نمی تواند روند فراموش کردن را متوقف کند.از طرفی میداند با طلوع خورشید دختر را کاملا فراموش خواهد کرد.لذا سعی میکند به همراه خاطرات کلمانتین وی را در گوشه هایی از حافظه اش پنهان کند که از دسترس دگتر محفوظ بماند. از طرفی یکی از دستیاران دکتر که پسر جوانی است ( الایجاه وود) عاشق دختر شده است و سعی می کند با تقلید از شخصیت جوئل دل دختر را بدست آورد.جوئل در نجات خاطرات دختر نا موفق است ولی تلاش دستیار جوان دکتر برای ربودن دل کلمانتین باعث میشود وی جوئل را بخاطر بیاورد و سعی کند تا جوئل نیز وی را بخاطر بیاورد. ولی نوارهایی دکتر از ایشان قبل از انجام عملیات پاکسازی حافظه ضبط کرده هردو را در بازگشت به دوستی ، مردد میکند.
فیلم بسیار جذاب و جالب ساخته شده است. بازی فوق العاده جیم کری در یک نقش نسبتا جدی و کیت وینسلت فیلم را واقعا دیدنی کرذه است. جالب اینکه هردو هنرپیشه برای ایفای عالی نقششان مدتی را باهم سرکردند و تجربیات تلخ زندگیشان را باهم درمیان گذاشتند و آنچنان نزذیکی عاطفی برقرار کرده اند که صحنه های فیلم بسیار واقعی مینمایند. خصوصا صحنه های پاک شدن کلمانتین از ذهن جوئل و سعی ناامیدانه وی برای حفظ خاطرات دختر...جالبتر اینکه برخی صحنه ها به ابتکار کارگردان ، بدون اطلاع هنرپیشه ها برداشت شده و بسیار واقعی هستند. برای نمونه در صحنه ای که سیرکی با فیلهایش عبور میکند و جیم کری و کیت بلانشت مشغول دیدن انها هستند ، کیت از صحنه ناپدید میشود.جیم کری که در جریان فیلمبرداری نبوده ناگهان متوجه غیبت او میشود و صدای نگران و ناراحت اورا در فیلم میشنویم: "کیت؟" ! .نویسنده داستان فیلم ، نویسنده فیلم " جان مالکوویچ بودن" نیز هست که آن فیلم هم به درگیریهای فکر انسان میپردازد